دغدغه ایران

سخنرانی‌ها، مقالات و یادداشت های محمد فاضلی

دغدغه ایران

سخنرانی‌ها، مقالات و یادداشت های محمد فاضلی

بحرانهای پیش رو و عدم حساسیت نظام تصمیم گیری++

بحرانهای پیش رو و عدم حساسیت نظام تصمیم گیری++

✳️آنچه که دردناک است آنست که در آینده پیش رو بحرانهای متعددی پیش روی ماست. بحران بانکی، بحران صندوق های بازنشستگی، بحران بدهی دولت، بحران رشد پایین اقتصادی، بحران بیکاری و نهایتا بحران محیط زیست. این در کنار دیگر شرایط وخیمی است که به تدریج به بحران تبدیل می شوند مثل سرمایه اجتماعی (اعتماد در روابط اجتماعی)، طلاق، اعتیاد و جرم و .... .

✳️خبر دردناک تر آنست که هیچ واکنشی در نظام تصمیم گیری کشور دیده نمی شود و عکس العملهای مسئولان همانگونه است که بیست سال قبل بوده است. آدمی به طور منطقی انتظار دارد که هر چه شرایط وخیم تر می شود حساسیت بیشتر شود و این حساسیت بیشتر خود را نشان دهد اما نظام تصمیم گیری کشور عکس العملی نشان نمی دهد. با خود می اندیشیدم چرا وضعیت چنین است؟ وقتی خوب در این مسئله غور کردم دریافتم که مسئولان موجود به کلی حساسیت زدایی شده اند. زیرا هشدار بحران در طول عمر جمهوری اسلامی بارها و بارها داده شده و شدت تکرار آن به حدی بوده که عدم واکنش ایجاد کرده است.

✳️شاید نخستین بار بنی صدر بود که وقتی از ایران رفت و رجایی برجای او نشست پیش بینی کرد که اقتصاد ایران ظرف چند ماه ورشکست شود. در آن زمان بنی صدر ظاهرا اقتصاد خوانده بود و انقلابیون وقت چون اقتصاد نمی دانستند این هشدار را جدی گرفتند و نگران بودند ولی وقتی دیدند که اتفاقی نیفتاد خیالشان راحت شد. جلوتر وقتی کسانی هشدار دادند که تداوم جنگ کشور را با بحران روبرو می کند بازهم دیدند که کشور از هم نپاشید و جمهوری اسلامی ادامه یافت. وقتی امام خمینی حکم سلمان رشدی را داد و کشورهای اروپایی سفرای خود را فراخواندند کسانی از آینده تیره منزوی شدن ایران سخن گفتند ولی بازهم حکومت از هم نپاشید. وقتی اصلاح طلبان گفتند که ما آخرین فرصت هستیم برای جمهوری اسلامی اما بازهم حکومت دید که کثیری از مردم عاشقانه به احمدی نژاد سال 84 و بخشی در سال 88 رای دادند....

✳️مسئولان کشور حساسیت زدایی شده اند به لفظ بحران. آنچه که آنها از بحران می فهمیدند شورش علیه حکومت است که موفقیت حکومت در مواجهه با اعتراضات سال 88 خیالشان را تا حد زیادی راحت کرده است. آنچه که آنها نمی دیدند این بود که از ابتدای انقلاب درآمد سرانه ایرانیان و رفاه آنهاست که دارد به تدریج و آرام آرام قربانی می شود. از آن مهمتر آینده کشور بوده است که پیوسته بر اثر اشتباهات قربانی شد و فرصتهای رشد یکی پس از دیگری از دست رفت. نشانه این وضع هم آن که کره جنوبی که در مقطع انقلاب از ایران عقب تر بود اینک به جرگه کشورهای توسعه‌یافته پیوسته ولی ما پیوسته رتبه خود را از دست می دهیم. ده سال قبل رتبه اقتصاد ایران از نظر تولید ناخالص داخلی حدود 19 بود و اینک به 29 تقلیل یافته و با این روند احتمالا چند سال بعد 40 خواهد شد. رتبه ایران از نظر درآمد سرانه در ده سال قبل حدود 66 بود ولی اینک به 99 کاهش یافته است. متاسفانه در برخی شاخصها به قعر رتبه‌بندیهای جهانی تنزل کرده ایم در حالیکه باور داریم این حق ما نیست و نبود. این همان تبعات بحرانهایی است که جدی گرفته نشد.

✳️یکی از دوستان که در مرکز پژوهشهای مجلس شاغل است می گفت این نادیده گرفتن هشدارها تنها به یمن وجود درآمد نفت ممکن شد. او می گفت که ما میراث دار دایناسورها هستیم که امروز هنوز بقا داریم! اما من اعتقاد دارم که در کنار نفت عامل دیگری هم بود که نادیده گرفته می شود. زیرساختها و نظام حکمرانی برجا مانده از زمان شاه نیز ثروتی مهم بود که ما پیوسته از آن خوردیم و اهمیت آن را ندیدیم. به عنوان مثال هنوز مهمترین پادگانها همانهایی است که در گذشته های دور ساخته شده است. تنها با تکیه بر آن میراثها بوده که می شد اینگونه نسبت به هشدار مشکلات بی خیال بود اما باور نمی کنم آینده مثل گذشته باشد و به نظر می رسد سرعت مشکلات و دامنه آنها بسیار بیشتر و وسیع‌تر باشد. آیا می توان مثل گذشته هشدارها را نادیده گرفت؟ خیلی بعید می دانم.

‍ عکس‌های خانم موگرینی: این‌ها فقط عکس نیستند

‍ عکس‌های خانم موگرینی: این‌ها فقط عکس نیستند

(محمد فاضلی)

سه عکس از تجمع نمایندگان مجلس در نزدیکی خانم فدریکا موگرینی هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا، و نماینده اتحادیه اروپا در مراسم تحلیف ریاست جمهوری منتشر شده است. یک عکس هم از دیدار صبح روز تحلیف میان هیئت همراه وی با هیئت ایرانی به ریاست محمدجواد ظریف منتشر شده است. این عکس‌ها موضوعات مناسبی برای اندیشیدن هستند.

1. تصویر اول، نشان می‌دهد همه همراهان خانم موگرینی، زن هستند. یک هیئت دیپلماتیک که کاملاً از زنان تشکیل شده است در مقابل هیئت وزارت خارجه ایران که یک زن هم در آن نیست. من مخالف به‌کارگیری زنان در کابینه به صرف زن بودن و سهمیه دادن به زنان هستم، اما مطمئن هستم می‌شود زنانی را یافت که با شایستگی‌شان می‌توانند در کابینه و مدیریت‌های ارشد حضور داشته باشند. اگر هم یافت نشود، باز هم ایراد به ساختار اداری‌ وارد است که چهار دهه مانع تربیت چنین زنانی شده است.

2. درخصوص تجمع نمایندگان برای عکس گرفتن با خانم موگرینی، اولاً خدا را شاکرم که یک ردیف صندلی بین نمایندگان و ایشان فاصله بوده است. ایشان علی‌رغم وجود این دیوار جداکننده، تعجب و یک ذره بیم در چهره‌اش موج می‌زند. ثانیاً، فراتر از نسبت دادن این مواجهه غیرمتعارف و تمایل به سلفی گرفتن و عکس یادگاری با خانم موگرینی که بعید است در پروتکل‌های دیپلماتیک تعریف شده باشد؛ جا دارد بپرسیم: چه عامل‌های ساختاری باعث شده‌اند چنین وضعیتی پدید آید؟ پاسخ می‌تواند در قالب چند سؤال بررسی شود.

آیا زن بودن فدریکا موگرینی بر این مواجهه مؤثر بوده است؟

آیا این واقعیت که موگرینی مهم‌ترین شخصیت حاضر در مراسم تحلیف بود (تا آن‌جا که من شخصیت‌های حاضر را بررسی کردم) تأثیری بر این مواجهه داشته است؟

آیا بی‌اطلاعی نمایندگان و آموزش ندیدن پروتکل‌ها و عرف‌های دیپلماتیک؛ بی‌تجربگی در روابط حوزه سیاست خارجی؛ و احساس نقصان جدّی در ارتباطات خارجی، تأثیری بر پیدایش صحنه داشته است؟

آیا دو رویی ساختاری در این تصویر مشاهده نمی‌شود؟ آن‌ها که ممکن است در هر صحنه سیاسی، شعارهای ضدغرب سر دهند، در این تصاویر، اشتیاق وافری به شاخص‌ترین و در دسترس‌ترین نماینده غرب در مجلس نشان نداده‌اند؟

3. من ترکیب سیاسی نمایندگان حلقه‌زده بر دور خانم موگرینی را نمی‌دانم، اما آیا این تصویر فرضیه «چرا تو، و نه من» را برای تبیین مخالفت‌ها علیه سیاست خارجی‌ای که محمدجواد ظریف آن‌را نمایندگی می‌کند، طرح نمی‌کند. «چرا تو، و نه من» یعنی اکثریت مخالفان سیاسی ظریف و روحانی، با اصل مراودات و مذاکرات مشکلی ندارند، و حتی حاضرند برای یک سلفی و چند لحظه گفت‌وگو به زبان انگلیسی‌ای که همه می‌دانیم، ذوق‌زده شوند؛ اما مخالفت‌شان از آن‌جا برمی‌خیزد که می‌گویند: «چرا تو مذاکره‌ کنی، دیده شوی و مشهور باشی؟ چرا من و ما نه؟»

4. من تصور می‌کنم جا دارد انجام جامعه‌شناسی و انجمن علوم سیاسی ایران، به‌طور مشترک یک جلسه نشست تخصصی دو سه ساعتی را به تفسیر تصاویر تجمع نمایندگان به دور خانم موگرینی اختصاص دهند. بنشینیم و با هم گفت‌وگو کنیم، اصلاً خود نمایندگان سلفی‌بگیر ذوق‌زده را دعوت کنیم، و ببینیم چرا این صحنه خلق شده است. این گونه صحنه‌ها عرصه‌ای برای ایده‌پردازی ذهن‌های خلاق است.

5. نکته آخر. به پشت سر جواد ظریف دقت کنید. دو کپسول آتش‌نشانی می‌بینید. ایمنی خیلی خوب است و من بعد از ماجرای پلاسکو بسیار به آن ارج می‌نهم؛ اما در جلسه‌ای در این سطح، و در سالن مذاکراتی که تصاویر آن به جهان مخابره می‌شود، می‌شود اشیاء کمترمرتبط را از صحنه خارج کرد؛ مگر این‌که پروتکل‌های ایمنی حکم کنند که کپسول‌ها در همان گوشه باشند.

(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید.)

مهران مدیری، تصویرگر خودزنی

مهران مدیری، تصویرگر خودزنی

(محمد فاضلی)

✅ دیروز خانوادگی به تماشای فیلم «ساعت 5 عصر» ساخته مهران مدیری نشستیم. یکی از دانشجویانم چند سال قبل پایان‌نامه کارشناسی ارشدش را درباره ساخته‌های مهران مدیری نوشت و از آن‌جا که تقریباً همه ساخته‌های تلویزیونی او را دیده‌ام، فکر می‌کنم اکنون می‌شود تصویری از تجربه هنری مدیری ارائه کرد. فیلم‌سازی او در درجه اول برایم مهم نیست، بلکه ایده‌ای که او روایت می‌کند قابل نقد است.

✅ مهران مدیری بیش از یک دهه است که «گفتمان خودزنی» را با تصویر روایت می‌کند. منظورم از «گفتمان خودزنی» مجموعه ایده‌ها، متون، تصاویر و کردارهایی است که بر این تصور بنا شده‌اند که ایرانیان ملتی قانون‌گریز، بی‌اخلاق، بی‌نظم، فاقد تفکر سیستمی، اقتدارگرا، فاسد، مال‌دوست، طمع‌کار و شماری دیگر از صفات ناپسند هستند. این گفتمان، ویژگی‌های ناپسند ایرانیان را ذاتی فرهنگ آن‌ها دانسته و در نظری‌ترین و روشنگرترین بیانش راهکار توسعه و حل مشکلات ایران را کار فرهنگی و اصلاح تک‌تک مردم ایران معرفی می‌کند.

✅ مهران مدیری راوی تصویری تلویزیونی – و نه سینمایی، حتی در ساعت 5 عصر – از گفتمان خودزنی است. سیامک انصاری نیز در نقش‌های متعدد سریال‌های پاورچین، نقطه‌چین، شب‌های برره، شوخی کردم، و حتی مجموعه دورهمی، شخصیت عاقل، اخلاقی، مهربان، آزاداندیش و بیشتر «دانای کل»ی است که میان یک مشت بی‌اخلاق، منفعت‌طلب، نادان، حریص و بدون دوراندیشی گیر افتاده است. من وسوسه می‌شوم بگویم که «مدیری برداشت از خودش را در نقش‌های متعدد سیامک انصاری به تصویر می‌کشد.» استنداپ‌های مدیری در دورهمی نیز همین رویکرد را دارند. او هر بار جلوه‌ای از آن‌چه را بی‌خردی‌های جامعه می‌انگارد هجو می‌کند. سیامک انصاری و نقش‌هایش آن‌قدر تکرار شده‌اند که توجیه می‌شوم بگویم مدیری دائم فاصله فهم و ادراک خودش با جامعه‌ای را که تصور می‌کند مظلومانه در آن گیر افتاده است به دیگران یادآور می‌شود. برخی رفتارهای شخصی او نیز می‌توانند برای تقویت این ایده به‌کار گرفته شوند.

✅ آخرین ساخته مدیری نیز تکرار همان گفتمان خودزنی است، این بار در قالب رسانه سینما، البته با ساختاری تلویزیونی؛ گویی سکانس‌های مختلف فیلم را می‌شود از هم جدا کرد و به صورتی شبیه مجموعه «شوخی کردم» پخش کرد. هر بلایی که در این فیلم بر سر سیامک انصاری می‌آید، جدای از بقیه فیلم، با کمی ویرایش، یک هویت جداگانه دارد، و خیلی به دانستن پس و پیش داستان احتیاج ندارید. مهم این است که این «سینویزیون» (سریال تلویزیونی که ادای فیلم سینمایی درمی‌آورد) هیچ حرف عمیقی درباره مشکلات جامعه ایران و چرایی بروز آن‌ها ارائه نمی‌کند.

✅ مدیری عقلانیت و اخلاقی را که سیامک انصاری نمایندگی می‌کند در تصویر غلو شده‌ای از ناخرسندی‌های جامعه ایران به تصویر می‌کشد؛ و خیلی با تعجب به معدود رفتارهای درست شهروندان می‌نگرد. سیامک انصاری به تنها پرستاری که کارش را در بیمارستان درست انجام می‌دهد می‌گوید «شما از سیاره دیگری آمده‌اید؟» و به کارمند خوش‌خلق و اخلاقی بانک هم با نگاهی متعجب می‌نگرد. مدیری دائم نشان می‌دهد آن‌که اعتماد کند قربانی می‌شود، و دیگران بی‌صبرانه منتظرند تا دیگران را تیغ بزنند.

✅ این‌ها دقیقاً حرف‌های گفتمان خودزنی است که گاه روایت تصویری پیدا می‌کند یا در نوشته‌های مختلفی درباره خلقیات ایرانیان تکرار می‌شود. روایان گفتمان خودزنی دست آخر مجبور می‌شوند خود را حکیم، دانای کل یا برگزیده‌ای معرفی کنند که شخصاً توانسته‌اند راه خود به سوی رستگاری فردی و مدرن‌شدن را برگزینند و از نادانی، بی‌اخلاقی و بلبشویی که دنیای انسان ایرانی را فرا گرفته است بگریزند. این راویان هرگز توضیح نمی‌دهند جامعه‌ای که تا به این اندازه به‌هم‌ریخته، نامنظم، بی‌عاطفه، سودجو و بی‌اخلاق است چگونه جلوه‌های مهمی از انسانیت، عقلانیت و سازمان اجتماعی از خود بروز می‌دهد. این راویان هرگز قادر نمی‌شوند یا جرأت نمی‌کنند تحلیل خود را به سمت ساختارهایی ببرند که در مواضع خاص بر آدم‌ها فشار می‌آورند تا ملزومات عقلانیت، اخلاق یا زیست عاطفی را ترک کنند.

✅ گفتمان خودزنی، اگرچه از سوی بسیاری به عنوان «فاش‌کننده جلوه‌های ناخوشایند شخصیت ایرانی» تقدیر می‌شود، اما در نهایت بیشتر از آن‌که توضیحی برای توسعه‌نیافتگی و ناخرسندی جامعه ایرانی، یا حتی مشاهده‌ای منصفانه باشد، فخرفروشی راوی است به جامعه‌ای که آن‌را بسیار عقب‌مانده‌تر از خود می‌انگارد. ژست روشنفکری فخرفروشانه‌ای است که گیشه را هم اگر فتح کند، اثر هنری از آن بیرون نمی‌آید؛ حتی اگر جنجالی‌ترین حادثه یک دهه اخیر ایران را دست‌آویز خود قرار دهد.

(اگر این متن را می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.)

بودجه‌ریزی جنگلی

بودجه‌ریزی جنگلی

(محمد فاضلی)

✅ ماکس وبر در فصل جامعه‌شناسی اقتصادی کتاب اقتصادی و جامعه و در بحث درباره «عقلانیت محاسبه پولی، مدیریت و تنظیم بودجه» می‌نویسد: «... در جائیکه عقلانیت به حداکثر رسیده است، مبنای چنین عقلانیتی برای افراد یا گروه‌ها در چارچوب بودجه تجلی می‌یابد.» من به این گفته ماکس وبر باور دارم و با همین منطق، سطح عقلانیت را در یک قالب چند پرده یک تئاتر مشاهده کنیم.

پرده اول. «طرح تنفس» برای کمک به جلوگیری از تخریب بیشتر جنگل‌های شمال ایران در دستور کار قرار گرفت و مجلس نیز 80 میلیارد تومان بودجه برای آن در نظر گرفته است. قائم‌ مقام رئیس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور نیز اعلام کرده که که برای «انجام اقدامات اجتناب‌ناپذیر و حفاظت، 289 میلیارد تومان تا سال 1402» نیاز است. این بودجه باید به طرح تنفس تزریق شود.

پرده دوم. معاون امور جنگل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری اعلام می‌کند 17 درصد از بودجه 80 میلیارد تومانی حذف شده و به 64 میلیارد تومان تقلیل یافته است؛ از این میزان 17 میلیارد تومان تخصیص یافته و تا پایان سال حداکثر 30 میلیارد تومان به این طرح تزریق خواهد شد.

پرده سوم. اگر بودجه طرح تنفس تزریق نشود، اعتبار لازم از محل خارج کردن 500 هزار متر مکعب چوب درختان شکسته و بادافتاده تأمین خواهد شد. (عوارض ناشی از خروج این چوب‌ها، و خروج چوب به اسم درخت شکسته و بادافتاده هم به جای خود محفوظ است.)

پرده چهارم. خرید تضمینی گندم در همان وزارتخانه‌ای که متولی امور جنگل نیز هست 15 هزار میلیارد تومان هزینه به خود اختصاص می‌دهد.

سه سؤال

✅ بازتاب ارزش جنگل‌های شمال در نظام بودجه‌ریزی ما چقدر است؟ اگر جنگل‌های شمال ایران را سه میلیون هکتار در نظر بگیریم، تخصیص 30 میلیارد تومان به معنای هر هکتار ده هزار تومان است. این برآورد خامی از ارزش بازتاب‌یافته از جنگل در نظام بودجه‌ریزی ماست (همان بودجه‌ای که ماکس وبر، نماد نهایت عقلانیت می‌داند.)

✅ ارزش اقتصادی جنگل‌های شمال (جدای از ارزش محیط‌زیستی، زیبایی، ظرفیت تضمین‌کننده حیات شمال ایران برای مقاصد توریستی و ...) چقدر است؟ آیا بعد از گذشت 111 سال از انقلاب مشروطه (به عنوان طلیعه عقلانیت مدرن در ایران) زمان آن نرسیده که منابع طبیعی ارزش‌گذاری اقتصادی شوند و بودجه‌ریزی برای صیانت از منابع طبیعی متناسب با اهمیت اقتصادی و ذاتی منابع طبیعی صورت گیرد؟

✅ آیا ما کشوری هستیم که نمی‌توانیم بین 15 هزار میلیارد تومان هزینه خرید تضمینی گندم، و رقم 12 هزار میلیارد تومان برای هزینه‌های بهداشت و درمان در قالب طرح تحول سلامت، و حدود 6 تا 7 هزار میلیارد تومان بودجه‌های فرهنگی مختلف، سالیانه 80 میلیارد تومان یا 289 میلیارد تومان ظرف شش سال برای طرح تنفس تأمین کنیم؟

سخن آخر

✅ آیا جز این است که حفظ و صیانت جنگل و البته سایر منابع طبیعی در سلسله مراتب اولویت‌های نظام بودجه‌ریزی نیست؟ این نظام بودجه‌ریزی بازتاب خوبی از سطح عقلانیت ماست و در عقلانیت سیستماتیک ما منابع طبیعی و جنگل جایگاه ندارند. مدیریت به‌هم پیوسته و کل‌نگر بودجه اگر وجود می‌داشت، تأمین گندم، سلامت مردم و صیانت جنگل و سایر منابع طبیعی در یک بسته سیاستی منسجم دیده می‌شدند. ادامه این روند تخریب منابع طبیعی، نه ظرفیتی برای تولید گندم باقی خواهد گذاشت و نه سلامت مردمی را که در محیط‌زیستی تخریب‌شده زندگی کنند می‌توان با بودجه‌های چندهزار میلیاردی تأمین کرد.

✅ «بودجه‌ریزی جنگلی» که در آن منطق تخصیص‌ها، قدرت چانه‌زنی سازمان‌ها، لابی‌ها و فشار ضرورت‌های روزمره باشد؛ نماد عقلانیت نیست، بلکه حاکمیت قانون جنگل در بودجه‌ریزی است. بودجه‌ریزی را بر اساس اولویت‌های کشور و تعادل میان ضرورت‌های روزمره و منافع و پایدارسازی درازمدت کشور سامان دهید.

(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.)

جملاتی برای زندگی در عصر بی‌خردی

جملاتی برای زندگی در عصر بی‌خردی

(محمد فاضلی)

✅ زیستن در زمانه‌ای که ترامپ و هم‌فکرانش برای جریان تاریخ تصمیم می‌گیرند، تقدیر ناخوشایندی است. زیستنی است در عصر بی‌خردی، یعنی زیستن در زمانه «پیروی حکومت‌ها از سیاست‌های مغایر با منافع خویش» و آن‌گاه که به سبک باربارا تاکمن می‌شود پرسید: «چرا زمام‌داران این همه بر خلاف عقل و منافع خردمندانه خویش عمل می‌کنند؟ چرا شعور چنین به ندرت وارد کار می‌شود؟» این‌ها ویژگی‌ و سؤالات عصر ترامپ است. به زندگی در عصر ترامپ که بنگریم، به اندیشه‌های کلیدی برای درک و تفسیر این عصر نیازمندیم، و جملاتی برگرفته از بزرگان اندیشه که در آخرین فصل کتاب «تاریخ بی‌خردی» باربارا تاکمن گرد آمده‌اند، می‌توانند دنیای این روزها را برای ما معنادار کرده و عمق خطر نهفته در آن‌را گوشزد کنند.

✅ کاش می‌شد عبارات زیر، از این کتاب، در عصر ترامپ، هر شب به همه زبان‌های دنیا، بر سقف آسمان نقش ببندد، تا عقل و خرد در کردار آدمیان، جان بیشتری بگیرد؛ و شاید چشم‌اندازی امیدبخش‌تر نمایان شود.

بالاترین جولان‌گاه بی‌خردی هنوز حیطه حکومت است، چون آن‌جاست که آدمی بر دیگران تسلط می‌یابد و سپس تسلط بر خود را از دست می‌دهد.

از موجبات بزرگ‌تر بی‌خردی یکی هم قدرت بیش از حد است. افلاطون ... به این نتیجه رسید که قانون یگانه ضامن است؛ و قدرت بیش از حد نیز مانند بادبان زیاده بزرگ در کشتی خطرناک است، و تعادل را به هم می‌زند.

رکود یا جمود فکری – یعنی این‌که فرمانروایان و سیاست‌گذاران اندیشه‌ها و تصوراتی را که از آغاز داشته‌اند همان طور ثابت و دست‌نخورده نگاه دارند – کشتزاری بارور است برای بی‌خردی.

به قول هنری کیسینجر، رهبران حکومت فراسوی معتقداتی که با خود می‌آورند چیزی نمی‌آموزند و «مادام که بر سر کارند از همان سرمایه فکری تغذیه می‌کنند.»

پند گرفتن از تجربه مقوله‌ای است که تقریباً هیچ‌گاه به‌کار بسته نمی‌شود. چرا تجربه آمریکا در چین، یعنی نتیجه حمایت از دار و دسته نامحبوب، در ویتنام درس عبرت نشد؟ و تجربه ویتنام درس عبرت در ایران؟ و چرا هیچ کدام از درس‌های فوق سبب نشده است که دولت کنونی ایالات متحده (سال 1984) در السالوادور این همه حماقت نکند؟

جمود و تصلب به مایه‌گذاری بیشتر و ضرورت حفظ غرور می‌انجامد، و سیاست مبتنی بر خبط و خطا تکثیر می‌یابد و عقب‌نشینی محال می‌گردد؛ ... معضل در پافشاری بر خبط و خطاست. دولت‌مردان در سراشیب کژراه هم‌چنان پیش می‌روند، گویی جادوگری آن‌ها را مسحور کرده است.

انتخاب برای تغییر یا قطع سیاست زیان‌بار پیوسته وجود دارد، به شرط آن‌که سیاست‌گذار شهامت اخلاقی بهره‌گیری از آن‌را داشته باشد. سیاست‌مدار اسیر تقدیر یا دست‌خوش هوس‌های خدایان هومری نیست. با این حال، بازشناخت خطا و جلوگیری از زیان بیشتر و تغییر خط‌مشی، مشکل‌ترین کار در حکومت است.

باز می‌رسیم به سخن ادموند بِرک که گفت: «بزرگواری در سیاست اغلب فرزانگی راستین است؛ امپراطوری بزرگ با مغزهای کوچک جور در نمی‌آید.»

ماکیاولی می‌گوید شهریار باید همواره بزرگ‌ترین پرسنده و شکیباترین شنونده حقیقت در مورد اموری باشد که راجع به آن‌ها پرسیده است، و اگر دید کسی در بیان حقیقت به او تعلل می‌ورزد، باید به خشم آید. حکومت نیازمند پرسندگان بزرگ است.

در شرایط امروزی یکی از عواملی که معمولاً دست رئیس دولت را می‌بندد انبوه مطالب و مشکلات در بخش‌های بی‌شمار حکومت است که نمی‌گذارد هیچ چیز خوب فهمیده شود و در میان دیدارهای پانزده دقیقه‌ای و گزارش‌های سی صفحه‌ای فرصتی برای تفکر باقی نمی‌ماند و عرصه را به روی «حماقت حمایتی» می‌گشاید. در این میان، دستگاه دیوان‌سالاری، برای گریز از خطر، با خاطر آسوده آن‌چه را دیروز کرده بود امروز هم تکرار می‌کند، و به سان رایانه‌ای عظیم که چون به اشتباه افتد تا ابد به اشتباه می‌رود، همان‌طور به راه خود ادامه می‌دهد.

(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.)