جملاتی برای زندگی در عصر بیخردی
(محمد فاضلی)
✅ زیستن در زمانهای که ترامپ و همفکرانش برای جریان تاریخ تصمیم میگیرند، تقدیر ناخوشایندی است. زیستنی است در عصر بیخردی، یعنی زیستن در زمانه «پیروی حکومتها از سیاستهای مغایر با منافع خویش» و آنگاه که به سبک باربارا تاکمن میشود پرسید: «چرا زمامداران این همه بر خلاف عقل و منافع خردمندانه خویش عمل میکنند؟ چرا شعور چنین به ندرت وارد کار میشود؟» اینها ویژگی و سؤالات عصر ترامپ است. به زندگی در عصر ترامپ که بنگریم، به اندیشههای کلیدی برای درک و تفسیر این عصر نیازمندیم، و جملاتی برگرفته از بزرگان اندیشه که در آخرین فصل کتاب «تاریخ بیخردی» باربارا تاکمن گرد آمدهاند، میتوانند دنیای این روزها را برای ما معنادار کرده و عمق خطر نهفته در آنرا گوشزد کنند.
✅ کاش میشد عبارات زیر، از این کتاب، در عصر ترامپ، هر شب به همه زبانهای دنیا، بر سقف آسمان نقش ببندد، تا عقل و خرد در کردار آدمیان، جان بیشتری بگیرد؛ و شاید چشماندازی امیدبخشتر نمایان شود.
بالاترین جولانگاه بیخردی هنوز حیطه حکومت است، چون آنجاست که آدمی بر دیگران تسلط مییابد و سپس تسلط بر خود را از دست میدهد.
از موجبات بزرگتر بیخردی یکی هم قدرت بیش از حد است. افلاطون ... به این نتیجه رسید که قانون یگانه ضامن است؛ و قدرت بیش از حد نیز مانند بادبان زیاده بزرگ در کشتی خطرناک است، و تعادل را به هم میزند.
رکود یا جمود فکری – یعنی اینکه فرمانروایان و سیاستگذاران اندیشهها و تصوراتی را که از آغاز داشتهاند همان طور ثابت و دستنخورده نگاه دارند – کشتزاری بارور است برای بیخردی.
به قول هنری کیسینجر، رهبران حکومت فراسوی معتقداتی که با خود میآورند چیزی نمیآموزند و «مادام که بر سر کارند از همان سرمایه فکری تغذیه میکنند.»
پند گرفتن از تجربه مقولهای است که تقریباً هیچگاه بهکار بسته نمیشود. چرا تجربه آمریکا در چین، یعنی نتیجه حمایت از دار و دسته نامحبوب، در ویتنام درس عبرت نشد؟ و تجربه ویتنام درس عبرت در ایران؟ و چرا هیچ کدام از درسهای فوق سبب نشده است که دولت کنونی ایالات متحده (سال 1984) در السالوادور این همه حماقت نکند؟
جمود و تصلب به مایهگذاری بیشتر و ضرورت حفظ غرور میانجامد، و سیاست مبتنی بر خبط و خطا تکثیر مییابد و عقبنشینی محال میگردد؛ ... معضل در پافشاری بر خبط و خطاست. دولتمردان در سراشیب کژراه همچنان پیش میروند، گویی جادوگری آنها را مسحور کرده است.
انتخاب برای تغییر یا قطع سیاست زیانبار پیوسته وجود دارد، به شرط آنکه سیاستگذار شهامت اخلاقی بهرهگیری از آنرا داشته باشد. سیاستمدار اسیر تقدیر یا دستخوش هوسهای خدایان هومری نیست. با این حال، بازشناخت خطا و جلوگیری از زیان بیشتر و تغییر خطمشی، مشکلترین کار در حکومت است.
باز میرسیم به سخن ادموند بِرک که گفت: «بزرگواری در سیاست اغلب فرزانگی راستین است؛ امپراطوری بزرگ با مغزهای کوچک جور در نمیآید.»
ماکیاولی میگوید شهریار باید همواره بزرگترین پرسنده و شکیباترین شنونده حقیقت در مورد اموری باشد که راجع به آنها پرسیده است، و اگر دید کسی در بیان حقیقت به او تعلل میورزد، باید به خشم آید. حکومت نیازمند پرسندگان بزرگ است.
در شرایط امروزی یکی از عواملی که معمولاً دست رئیس دولت را میبندد انبوه مطالب و مشکلات در بخشهای بیشمار حکومت است که نمیگذارد هیچ چیز خوب فهمیده شود و در میان دیدارهای پانزده دقیقهای و گزارشهای سی صفحهای فرصتی برای تفکر باقی نمیماند و عرصه را به روی «حماقت حمایتی» میگشاید. در این میان، دستگاه دیوانسالاری، برای گریز از خطر، با خاطر آسوده آنچه را دیروز کرده بود امروز هم تکرار میکند، و به سان رایانهای عظیم که چون به اشتباه افتد تا ابد به اشتباه میرود، همانطور به راه خود ادامه میدهد.
(این متن را اگر میپسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.)